پدرم همیشه می گه هر کجا دلت خوش باشه وطنته .. خوب که فکر می کنم دلخوشیم به تنهایی متعلق به اینجایی نیست که هستم .. گاهی خونه پدریم که حیاطش می شه ساحل دریا که یه صبح تازه رو با نسیم روحبخشش به تماشا می شینیم .. یا جنگلهایی که از این به بعد محل مناسبی برای تفریح و تفرجه و از شرجی هوا خبری نیست .. گاهی دیدن یک دوست .. شنیدن خبری .. نشانه ای از سلامتی و حضورش

حالا خوب که فکر می کنم بی جهت نیست که پرنده ها مهاجرت می کنند .. لابد دلخوشی هاشون رو تو سرزمینهای مختلف می یینن  .. چشم به راه بازگشت هزاران پرنده مهاجرم که بیان و شادیهاشونو با ما به اشتراک بذارن.


روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد