دیوار تنها برای دو نفر واژه مانوس و آشناست. زندانی و زندانبان .. اما دنیای درون دو نفر متفاوت است. زندانی دستش از همه چیز کوتاه است و تمام هستی اش می شود دیوار و رویاهای پشت میله ها که درک آن شاید برای زندانبان آسان نباشد.
ملاقات اول خیلی تلخ است. شاید از زهر هم تلخ تر باشد.  اول از همه اینکه هر کسی به ملاقاتش نمی آید .. نفر اول هم برایش سخت است ملاقات کردن .. اصلاً همه دیدارهای اول تشریفات و آداب خاص خودشونو دارن. در دیدار اول بیشتر سکوت رد و بدل می شود. دقیقاً مانند ملاقات با یک معشوق واقعی .. سکوت و نگاه کوتاه و جملات کوتاه تر از نگاه
زندانی دستش و چشمهایش به دنبال رهاورد نیست اما بهترین رهاورد بیرون هوای تازه است. هیچ ارمغانی برای زندانی ارزشمندتر از جابجایی این هوای افسرده و غبار گرفته نیست.
خوابهای پریشان هر شب و آرزوی دیدن ذلال آبی آسمان و ستاره چینی و حتی لمس ماه آرزویی است که شاید زندانبان هم برای زندانیش می کنه.
پیشتر که می روی زمان معنا می بابد .. ساعت عاشقی .. ثانیه به ثانیه ملاقات و کشیدنش به وقت اضافه
این اواخر زندانی با عقربه ها عشقبازی می کنه .. زیباترین موسیقی جهان می شود تیک تاک ثانیه شمار