هر جا تونستیم پلاکی .. نشونه ای .. اثری از خودمون بذاریم .. آدمها به نسبت اثری که از خودشون به جا می ذارن موندگارتر می شن .. گم نمی شن ..

من یه مسافرم .. فکر می کنم سرعتم کم نیست .. اصلاً از آهسته رفتن خوشم نمیاد .. اینو از برگ جریمه هام می شه فهمید :)))

دوست دارم لذت ببرم از این گذر عمر .. گاهی تند رفتن .. گاهگاهی آهسته تر و اندکی مجال ماندن و نوشیدن یه استکان قهوه تلخ .. آری تلخی هم جزیی از زندگیه .. می شود از بعضی تلخی ها هم کام لذت بخش گرفت ..

منتظر موندن سخته .. منتظر یه مسافر خاص از میان کرور کرور چشم که دست از نگاهت بر نمی دارن ..

اگه روزی شهردار این شهر می شدم .. می دادم تموم پارکها و بلواراشو شمعدونی بکارن .. اینم یه جور نشونیه .. اما شمعدونی مثل کاج و سرو و چنار نیست که .. رسیدگی می خواد .. توجه می خواد .. عشق می خواد .. آینده گان باید ببیننش ...


+ الان یه شعر زیبا با همین مضمون تو دل و جانم افتاده که بعد از راست و ریست شدن می ذارمش براتون