مهربانوی عزیزم

امروز که این نامه را برایت می نویسم سرشار از اندوهم .. انگار نامه هایی که برایت نوشته ام را یا نخوانده ای یا به دستت نرسیده اند. و از همه بدتر تصوری که به ذهنم رسیده .. دیگر هیچ چیز مثل گذشته نخواهد بود.

تو خوب می دانی که تاوان عشق دو طرفه است .. هم میل و کشش عاشق و معشوق و هم شعله های سوزان عشق ...

همه چیز از کجا شروع شد؟ کاش به یاد بیاوری

کاش به یاد بیاوری در یکی از همین روزها که من اصلاً فکرش را هم نمی کردم .. پروانه وار بال زدی و بر گلبرگ حیاط خانه ام و بالهای زیبایت را به رخ کشیدی .. مگر می شد از اینهمه عظمت و زیبایی رهایی جست؟

به یاد می آوری اولین حرفهایمان را؟  فقط تو ... و چقدر این حس مالکیت مطلق را دوست داشتیم .. من آنروزها انعکاس صدایت را از آب روان رود .. صدای باد کوهستان .. یا هر چیزی که به ذوقم وا می داشت می شنیدم ...

حالا که نیستی روزها فقط و فقط می گذرند .. این نامه را به باد یا نه به آب روان رودی که به سینه دریا می ریزد می سپارم .. تا قطره قطره های این رود با عشق در آغوش دریا آرام بگیرند.


پ.ن: شعر سپیدم تقدیم به تو:

دوره لیلی و مجنون،

هزار بار اسمم را می نوشتی

هزار بار جانت را می خریدم

حالا یکریز و پی در پی،

سکوت می شنوم

نامه نانوشته می خوانم

راستی

هنوز نامم را می گویی؟

محمد رضا _ خزان 94