شاهدانه ی عزیزم

به بلندای تاریخ نامت را به زبان نیاورده ام .. نامت را در سکوت فریاد کشیده ام .. حتی با سکوت بر کاغذ بی خط و با قلم بی جوهر نگاشته ام.

حالا دلم جزیره می خواهد .. جایی که هیچکس نباشد .. حتی تو هم نباشی .. می خواهم بغض هزارساله ام را خالی کنم .. می خواهم آنقدر از عمق دلم نامت را فریاد بکشم که گوش آسمان پاره شود .. یکریز و پی درپی .. از چهار طرف جزیره سکوت مرگبار فضا را بشکنم و آنگاه از انعکاس نام تو سیراب شوم.