محبوب من

برای من همه چیز از پاییز شروع می شود .. همه عشق آتشین مردادیم با مهر پیوند خورده ..

مسحور تلون و رنگارنگی طبیعت می شوم ..

جادوگر قلم به دست گرفته و نقش مژگان تو را .. خرمن موهای تو را نقاشی کرده ...

ببین! .. هنوز پاییز نیامده مجنون شده ام

من همه شهر را لیلی می بینم ..

نه .. ببخش مرا ..

من به جز لیلی هیچکس را نمی توانم ببینم .. روزی هزار بار می بینمش و نمی بینم

حرف که می زنم می گویند شعر گفته ای .. من شعر نمی گویم .. من حرف نمی زنم .. من سکوت را هجی می کنم .. من با یادها و خاطرات نفس می کشم ..

تمام تابستان داغ از شمعدانی مراقبت کرده ام .. تا پاییز که پنجره را باز کنم با نسیم دل انگیز صبحکاهی و رایحه خوشش روزم را آغاز کنم.

انگار پاییز شگفت انگیزی در راه است ...

دفتری نو گذاشته ام برای فصلی نو .. می خواهم عاشقانه بنویسم .. به دست باد بسپارم .. می دانم .. می خوانی ...