مهربانیت را مرزی نیست ...

۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

«نامه بی جواب»


برف بارید

درخت امیدم جوانه زد

خاطرم آسود !

پستچی پیر،

نامه ام را به تو نخواهد رساند

انتظار نامه ی بی جواب 

کشنده تر بود ...


محمد رضا- 20/دی/94

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضا

سرزمین کامو


جوانک را می بردند تا بر دارش کشند .. تمام آبادی ساکت و خاموش به دنبال جنازه متحرکش حرکت می کردند.

مفتی قبیله با ابروانی پرپشت و ریش و سبیلی مالیده، پیشاپیش، سوار بر اسبش به سوی قتلگاه می تاخت

چوخه دار مهیا بود .. جمعیت گرد جوانک بخت برگشته حلقه زده بودند .. مفتی کیفرخواست  را برای عبرت سایرین قرائت کرد.

گناهش گناه انسان اولیه حتی نبود .. او از تپه های آبادی عبور کرده و در کلات مجاور چند قسمت جومونگ دیده بود و سینه به سینه در آبادی نقل می کرد و داشت تشویش اذهان می کرد.

تازه بلاگرفته عاشق شده بود .. دفتر شعر داشت و دور از چشم دیگران شعر می خواند. ( به یاد دارید کامو گفته بود غیر از قرائت مصحف چیز دیگری در آبادیش مجاز نیست؟)

مفتی قبیله اجازه ورود هیچ رقم تکنولوژی رو به آدم هایش نداده بود .. او بارها گوشزد کرده بود فکر خام عاشقی را هم از سر بیرون برند.

اخبار سایر بلاد رو اول هر ماه مفتی قبیله برای بقیه تعریف می کرد .. از مقررات آمد و شد و خاموشیش بگذارید دیگر نگویم.

از جوانک خواستند حرفی بزند .. بریده بریده گفت سلامم را به کآمو برسونین .. همین

بعد داروغه زیر پایش را خالی کرد و ...

کآمو سالها بود که با سکینه خاتون شبانگاه از قبیله گریخته بود .. تمام قسمتهای جومونگ رو دیده بود .. شعر گفته و کلی هم خونده بود .. حالا این قصه حکایت طوطی بازرگان رو براش تداعی می کرد ...


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضا

زخمی


زخمی همیشه یک از جنگ برگشته نیست .. گاهی از میان گلزاری عبور می کنی و حتی پروانه ای را تعقیب می کنی و کلی خوش می گذرانی .. وقتی بر می گردی دستانت را مجروح می بینی .. تکه های خار را که در می آوری خونت را باید بند بیاوری

شاید از روز تولدمان روح مان نیز زخمی بوده .. غصه های مادر و استرس های حاکم بر زندگی .. در گذر زندگی گاهی بلند خندیدیم .. گاهی محکم ایستادیم .. گاهی گریستیم .. .. حتی حس رقابتمان از رفاقت پیشی گرفت و حسادت ورزیدیم .. عشق را به نفرت و دوستی را به تنها بودن ترجیح دادیم.

چه بر سر روحمان آوردیم؟

حالا ممکن است گاهی خنده های بلندمان هم دردناک باشد .. اشک در پس خود به همراه داشته باشد .. یا طنزهایمان برای دیگران نیش دردناک داشته باشد.

آنقدر نرم و آهسته زخمی شدیم که یادمان رفت پروانه در میان گلبرگها به انتظار بازی کودکانه مان سالهاست که انتظار می کشد.

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد رضا

آبی آسمانی



نامت مقدس است

مبالغه نمی کنم

نه به اندازه خدایان مصر،

نه قدر قدیسان

نه شیرین می ناممت،

نه زلیخا

آبی آسمانی مقدسی

دوردور و دلربا ...


محمد رضا _ زمستان 94

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد رضا