مهربانیت را مرزی نیست ...

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

نامه بیست و هفتم


بانوی نازنین

من به رسم قدیم همچنان برایت نامه می نویسم .. می نویسم با همان ترس و استرس و دلهره و برایت می فرستم با همه مصائبی که در این راه هست  .. هیچ چیزی اراده ام را سست نخواهد کرد .. حتی زرق و برقهای عشقهای امروزی .. پیامکهای مجازی .. استیکرهای من درآوردی .. بین خودمان بماند .. عشقهای دروغین .. 

شک ندارم روزی دوباره همه عشاق کاغذ و قلم بر می دارند و نامه می نویسند .. به بال کبوتر نامه رسان می بندند .. من اما همچنان نامه هایم را به نسیم خنک سوی خانه تان می سپارم .. وقتی به دستت رسید شمعدانی روی تراسمان گل خواهد داد...

محمد رضا - 31خرداد 96

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد رضا

تهران ...


وای تهران و خاطراتت
درختان توت بی تابت
تهران تهران
وای تهران و روزهای پاییزت
ولیعصر نارنجی پوش لبریزت
باران و رگبار
چراغ های قرمز سبز و زردت
و دویدن سمت نوشیروان*
به زرتشت و فروهر
ستون های قد علم
تهران تهران ای پل خاطراتم
خنده های پاک
حرف های بی جوابت
تهران تهران انتظار و انتظار
در ایستگاهی خیره به خیابان
تهران تهران زمستان یادش گرم
عشق برفی لرزشی از طعم سرد
تهران تهران بهار یادت رفت
بوی عطر آشنای برگ سبز
آن چناران قامتان که بی دریغ
لانه ای بودند برای ناامید
تهران تهران پر ز کوچه های خم
پیچ در پیچ در هم بی درنگ
پیچک خسته به دور از انتظار
خاطری از خانه های بی نشان
دود هر لحظه ات درهر دم
میفشارم گرچه باشد زهرم
تهران تهران بامت برفش بیش
من که هستم از شوش یا تجریش
تهران تهران گرمی شب های سرد
زیر نور تیز تابستان گرم
اندک اندک روان در سایه بان
آه که شاد و فارغم من از خیال
جای بوستان کودکی راه شد زیاد
همچنان آوردم آن روزهارا به یاد
هر دو پایم سنگ شد از اشتیاق
چشم هایم اشک شد من از فراق
من به در از دربند و در به در
کوچه ها و خانه ها و این خیابان های تر
آه تهران همچنان دارم خیال
از خمو پیچو تقاطع آشکار
پله های سنگی یا راه سبز
که کشاورز میکاشت از هر بذر
آن نور های پر شعف شب های عید
چون کویری آزاد از هر قید
آسمان آبی ات در نوبهار
زنده میکرد تازگی را هربار
آه تهران واژه ها یادم رفت
هرچه دیدم هرچه بود و هر چه هست
من نباشم تو هستی و سرنوشت
تا ابد در قلب من هستی بهشت

(( یارا رحمان زاده))
تهران تهران


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد رضا

نامه بیست و ششم


بانوی نازنین

طول مدت یک رابطه ی عاشقانه اصلاً مهم نیست .. مهم کیفیت رابطه است .. اینکه 100 سال دو نفر همدیگر را تحمل کنند اصلاً جالب نیست .. شاید عمر ظاهری عشق خیلی کوتاه باشد.. اما تمام عشاق در دل و ذهن مردم ثبت شده اند .. عشق جاودانه خواهد ماند.

مگر می شود نگرانیها و دلواپسیهای معشوق را به فراموشی سپرد؟

می دانی چه چیزی می ماند؟

باور کن صدا .. صدا ماندگارترین چیز دنیاست .. حالا بعد اینهمه سال که گذشته و کرور کرور آدم آمده اند و رفته اند .. این صدای سرشار از هیجان و بیتاب توست که برایم مانده ...

برای من هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد .. و همه چیز مثل گذشته رویایی باقی خواهد ماند.

دیشب یک شب رویایی را در خانه ای زیبا وسط درختهای انبوه گذراندم .. بعد سالها با صدای بلبل و قناری و کلی گنجشک بیدار شدم .. فکر نمی کردم دیگر این صداها وجود داشته باشند .. اصلاً هم خواب نبودم .. برگشته بودند یا برگشته بودم را خوب نمی دانم .. اما صدا همان صدا بود .. ذوق و شوقی وصف ناپذیر داشتم ...

یک چیز را نمی توانم برایتان به آسانی اثبات کنم .. باید دردش را بکشی تا تحصیلش کنی .. اصرار زیاد برای بدست آوردن چیزی که خیلی دوستش داری همیشه منتج به نتیجه نمی شود .. گذشت زمان خیلی مسائل را حل خواهد کرد .. تنها اگر خیلی دیر نشده باشد .. و آن صدا برگردد و محبوبت برای همیشه به دورترین سفر ممکن رفته باشد ...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد رضا

نامه بیست و پنجم


بانوی نازنین

دیروز وقتی قرار شد بار دیگر در جمع بچه های مدرسه و پدر مادرهاشون بایستم و صحبت کنم شعر همکلاسی رو نوشتم .. اونجایی که گفتم کجایی همشاگردی جانم؟

می خواهم دورت بگردم

صورتهای حاضرین نزدیک به سن دیدنی بود .. تو جشن بغض کردن ...


(( همشاگردی سلام))

چه زود گذشت
انگار همین دیروز بود
از زیر قرآن و نور و قطره های باران،
اشک شوق فرشته ها
بدرقه تان کردیم


چه زود گذشت
کلاس اول مدرسه،
پدرم کیف سبز برایم خرید
چقدر ترس و اضطراب داشتیم
چه می دانستیم که عاشق همان میزهای چوبی و
تخته ای که به رنگ کیفم بود می شویم


روز جدایی اما!
چقدر بغض آلود بود هوای کوچه مدرسه
به پیچ اول کوچه که رسیدیم
به پهنای صورت اشک ریختیم
درس جدایی را یاد نگرفته بودیم
از قایم موشک فراری بودیم
ما مشق جدایی ننوشته بودیم
دست به دست هم می گرفتیم و
دور هم می چرخیدیم


کجایی همشاگردی جانم؟
می خواهم دورت بگردم ...
ببین مرا
ببین روسفید شده ام؟
یا گرد پیری بر رخسارم نشسته؟
من تمام بهار را جوانه زده ام
گل داده ام
به بار نشسته ام
تا ته پائیز
انار شده ام ...

محمد رضا  _ ۹۶/۳/۱


۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد رضا