محبوب من

کتاب دنیا را که ورق بزنیم به صفحات سیاهی بر می خوریم که در دل تاریخ ماندگار شده اند .. جنگ و خونریزی و غارت و چپاول ثمره تنها خودخواهی و حرص و آز انسانها نیست .. جهان محتاج عشق است .. همین عشق اگر تبدیل به نفرت شود فاجعه می آفریند .. کسی چه می داند شاید فرمانده ها و شوالیه های جنگجو عشاق شکست خورده ای بوده اند که گریزی جز پوشیدن لباس رزم نداشته اند و بی رحمانه بر چهره تاریخ شمشیر زده اند و فاتحانه از روی جنازه حریفان تاخته اند.

زمان یورش شوالیه ها با اسبهای چابکشان به پایان رسید و سلاحهای مرگبار و مخرب جای دشنه و شمشیرها را گرفتند. اما هنوز شبها صدای تیشه های فرهاد فرسخها دورتر از بیستون ضربان قلبت را بالا می برد .. تمام ضربات حکایت درد عشق است .. عشق شیرین آنقدر آسمانی و عمیق است که وقتی خمسه را باز می کنی صدای تیشه های فرهاد قلبت را به هیجان وا می دارد.

امروز دنیا تشنه عشق است .. امروز دنیا محتاج غزلهای عاشقانه است  و شبها رویا و افسانه صلح و آرامش می بیند.

و من یارای جنگ نداشته و ندارم و به مدد قلم چشمهایت را می سرایم که جام جهان نمای من است .. و از دستهایی که پیام آور صلح است و بوی خوب آزادی که در هوای کوچه مان می پیچد .. پشت هر شوالیه یه معشوقه می بینی .. از اوتللو و دزدمونا رومئو و ژولیت تا ناپلئون و دزیره .. موسولینی و کلارا .. هیتلر و اوابراون و من و تو که باید تمام کوچه را گل رز بکاریم و شمعدانی هایمان را برای همسایه هامان تکثیر کنیم.