نامه ی نوزدهم :: همسایه ماه

نازنینم

با این نامه ها که یکریز و پی در پی به سویت جاری کرده ام باید حواسم به پاهای خسته پستچی پیر هم می بود

شاید او هم عاشق بردن نامه های عاشقانه است

باید مراقب تو می شدم

گرفتن اینهمه نامه معنای انتظار را می دهد ..

باید مواظبت می شدم

از ترس اینکه اسمت بر سر زبانها نیفتد ...

باید حواسم به همه چیز باشد ..

باید تی شرت قرمز بپوشم .. کسی نباید بفهمد که رنگ صورتم گندمگون شده است ...

باید عینک بر چشمانم بگذارم تا کسی نفهمد به نقطه ای دور دست خیره می شوم.

باید عشق را در یک گوشه ای .. زیر درخت اناری یا ...

با همین گوشه دلم پنهان کنم.

باید مواظبت باشم ...

۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۷:۵۷

رباب

حق داری قهر باشی ولی باور کن منم حق دارم نباشم

۱۱ آبان ۹۵، ۱۸:۵۷

پاسخ:

سلاااام

حق تو حق شد

بذار ببینم کی بیشتر حق داره؟

گمونم 60_40 باشه که نمیای :))))

۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۶

هنوز یلدا

محمدرضاخان

میگم...فعلا که این نامه ها داره خودتونو لو میده :))

۱۱ آبان ۹۵، ۱۵:۲۷

آدرس محل قرارهام رو می ذارم حتی :)))))

تراس خونمون کنار شمعدونیها - زیر نور ماه - گاهی هم مهمون بارونهای نقره ای

حجت تمام یلدا خانوم، بهار خانوم هم بخونن :)))))

۱۰ آبان ۹۵ ، ۰۹:۳۴

مثل همیشه شیرین می نویسی محمد رضای عزیز.

۱۰ آبان ۹۵، ۱۰:۰۸

تی همره قارم :)

خب کامنتت خوشحالم کرد .. یعنی که خوبی

۰۸ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۷

شکیبا

سلام
چه پرنده نازی همه حواسم رفت به عکسی که گذاشتین :)
خیلی زیبا بود

۸ آبان ۹۵، ۱۴:۲۷

سلام

آره خیلی زیباست

آدم دلش می خواد روزی یه نامه بهش بد :)))

۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۲

بهار شیراز

مواظب باش محل قرارت لو نره؟ ها ها ها
عالی بود این نامه ... زیر درخت خرمالو هم میتونی قایمش کنی بوخودا...

۶ آبان ۹۵، ۱۳:۴۱

هاااااا راس گفتی

مواظب محل قرار مون باشم .. خدا کنه پستچی پیر دنبالمون نیومده باشه :)))

درخت خرمالو تو حیاطمون داریم :))))

۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۵

روزهـا ..

من بعد حواستونو بیشتر جمع کنید!

:))

تو بگو.. بی هوا چگونه نفس بکشم.. تا عطرت را غافلگیر کنم؟

حواس پیراهنت را به کجا پرت کنم .. که دست تنهاییم به آن نرسد...

حافظ عظیمی

۶ آبان ۹۵، ۱۲:۵۴

ها
باید حواسمو جمع کنم :))))
مررررسی .. چه شعر قشنگی

همسایه ماه

مهربانیت را مرزی نیست ...

نامه ی نوزدهم

نظرات (۶)