مسافرت در کنار تمام تفریحاتش خستگی خاص خودشو به همراه داره .. بعدش یه دو سه روزی نیازه تا ریکاوری بشی .. حالا حسابشو بکن وقتی برای اولین بار گوشیتو تو فرودگاه روشن کنی و ببینی عکس مادر رو فرستادن رو تخت بیمارستان .. نوشتن جراحی شده و حالشم خوبه؟
حال بدی که به آدم دست می ده قابل توصیف نیست ...
سعی کردم تو این چند روز به دوستام بیشتر پیامهای مثبت بدم و حال خوبشونو حتی خوبتر کنم.
اما حس خوبی دارم .. وقتی صبح از خواب بیدار می شم .. صدای پدر و مادر تو خونه هست .. موقع بیرون اومدن از خونه اول با پدر و مادر خداحافظی می کنم بعد با هستی و مامانش .. یاد قدیما می افتم که مدرسه می رفتم .. چقدر زمان زود گذشته و چقدر تغییرات .. اصلاً فکرشم نمی کردم اینجایی که هستم باشم ...
+ خانه ی دوست کجاست؟
اما وبلاگ نویس ها رو دوست دارم :)